خوانشی در شعر « پادشاه حروف » ادیب کمال الدین

  قراءة في قصيدة (ملك الحروف)

 

فیصل عبد الحسن : نویسنده عراقی

ترجمه : حمزه کوتی

 

 

نقطه نقره است

وحرف تکه ای طلا

خوشا به سعادت من

که پادشاه حروف ام.

 

***

 

نقطه لبخند است

وحرف خنده

خوشا به سعادت من

که پادشاه قهقهه ام.

 

***

 

نقطه بخور است

وحرف رقص جادوگران

خوشا به سعادت من

که پادشاه جنیان ام

وبالی سبز وبزرگ دارم.

 

***

نقطه بلا ست

وحرف طوفان

خوشا به سعادت من

که همه چیز را دید.

 

***

 

نقطه دف است

وحرف طبل

خوشا به سعادت من

آن کولی که گوشواره

در گوش می گذارد

ودستبندبه دست

درمیان زنان می رقصد .

ادیب کمال الدین همیشه سعی می کند که با امکانات شعری خود نوعی سردر گمی در ذهن خواننده ایجاد بکند و می گذارد که از خود بپرسد که آیا با شاعری بزرگ رو در روست یا شاعری متوسط ؟

شعر برای ادیب کمال الدین بازی خطرناکی است که شاعر آن را در اعماق زندگی ایفا می کند و بر شاعر نگران می شوی که نکند آنچه که گفته شعر نباشد . اما او ، تو را در هر سطری از شعر خود به فضاهای شعر رهنمون می شود و در شعر « پادشاه حروف » ، شاعر نوعی بازی را با تو شروع می کند و احساس می کنی گرفتار توربین هوایی شدی که نمی دانی چه وقت از آسمان به زمین و برعکس ، می افتی ، واین گونه به نظرت می آید که شعر « پادشاه حروف » کلیدی است برای کتاب های شعر سابق او وشعرهای متفرق اش که در آن ها حرف را چون وسیله وهدفی به کار گرفته است ، و در بخش های مختلف شعر ، شاعر را کودک ، غرق شده ، خفته ، پهلوان ، صوفی ، دلقک ، عاشق ، وهم زده و همیشه یک شاعر در نظر می آوری :  

 

نقطه کودکی است

وحرف عید

خوشابه سعادت من

آن کودکی که شب عید

به انتظار خورشیدرنگین اش نمی خوابد .

 

***

نقطه تهی است

وحرف تهی

خوشا به سعادت من

که غرق شده ای

بی نام وبی معنا وبی مکان ام .

 

***

 

نقطه اشک است

وحرف چشم

خوشا به سعادت من

که نوحه گر در هرخانه ام .

 

***

 

نقطه حرف است

وحرف الفبا

خوشا به سعادت من

که پهلوان کلمات ام .

 

***


 

نقطه نقطه است

وحرف حرف

خوشا به سعادت من

آن بچه خیابانی

که هیچ نمی داند .

 

***


 

نقطه بازی است

وحرف سیرک

خوشا به سعادت من

که دلقک بزرگ ام .

 

***

نقطه آب است

وحرف دریا

خوشا به سعادت من

که دریا را برای مادرش برد: زن برهنه .

 

وبه تعدد صفت ها وموصوفات ، شاعر برای هر یک از اهداف شعر ، ذات خود را مرکز جهان قرار می دهد . ذاتی که بر گرد آن تمام آفرینگان می چرخند و او به محور آن ها تبدیل می شود واز آن ها سخن می گوید .

در شعر « پادشاه حروف » شاعر میان آنچه در زندگی عادی وآنچه والاست ، درحال تاب خوردن است . که نزدیک است که زندگی عادی او را تا اعماق خود برباید . ناگاه می بینی که تو را تا اوج آسمان برکشیده وشعر در ذات خود به هدف ونه وسیله تبدیل می شود ، و این چیزی است که آن را در هر یک از فصل های این شعر بدان راه می جویی ولمس می کنی . که این ها همه ناله های مردی عاشق ، شازده ای شکست خورده ، انقلابی ناامید و مستی که هزینه ی شرابش را ندارد . به نسب انسانی خود فخر می فروشد و عواطف واندیشه ها ، او را به خود می کشانند و بعد از همه ی این ها می بینی که به حروف سخت عشق می ورزد ، وتمام این حروفی که از آن ها گذر کردیم ، با قدرت شعری بی حد وحصری ، همه ی ادوات زبان را تصاحب می کنند و به آفریده های هنری تبدیل می شوند که احساسات ما را به هیجان می آوردند و پرسش هایی را بر ما مطرح می کنند ، واین کوشش تازه ای است در شعر عربی که می بایست از طرف منتقدان ودانشگاهیان مورد بررسی قرار بگیرند .

...............................................................

 

متن کامل شعر « پادشاه حروف » از ادیب کمال الدین

 



 

(1)

 

نقطه نقره است

وحرف تکه ای طلا

خوشا به سعادت من

که پادشاه حروف ام.

 

(2)

 

نقطه لبخند است

وحرف خنده

خوشا به سعادت من

که پادشاه قهقهه ام.

 

(3)

 

نقطه بخور است

وحرف رقص جادوگران

خوشا به سعادت من

که پادشاه جنیان ام

وبالی سبز وبزرگ دارم.

 

(4)

 

نقطه مرگ است

وحرف جرم قتل

خوشا به سعادت من

که گردنکش این عصرم.

 

(5)

نقطه ژاله است

وحرف اشک

خوشا به سعادت من

که عا شقی بزرگ ام.

 

(6)

نقطه شعر است

وحرف ترانه

خوشا به سعادت من

که سرانگشتانی طلایی دارم.

 

(7)

 

نقطه بدعت است

وحرف کفر

خوشا به سعادت من

که گوگردسرخ ام.

 

(8)

 

نقطه بلا ست

وحرف طوفان

خوشا به سعادت من

که همه چیز را دید.

 

(9)

 

نقطه دف است

وحرف طبل

خوشا به سعادت من

آن کولی که گوشواره

در گوش می گذارد

ودستبندبه دست

درمیان زنان می رقصد.

 

(10)

 

نقطه می است

وحرف پیاله

خوشا به سعادت من

ابونواسی که توبه نمی کند.

 

(11)

 

نقطه طنز است

وحرف هجو

خوشا به سعادت من

که الحطیئه وابن رومی

والاحوص وابن هرمه ام.

 

(12)

 

نقطه کودکی است

وحرف عید

خوشابه سعادت من

آن کودکی که شب عید

به انتظار خورشیدرنگین اش نمی خوابد.

(13)

 

نقطه برهنگی است

وحرف تن

خوشا به سعادت من

که کزنوای قاره هایم.

 

(14)

 

نقطه عروس است

وحرف عروسی

خوشا به سعادت من

که لباس سفید پوشیده ام

وبرآن گلی سفید نهاده ام.

 

(15)

 

نقطه محرومیت است

وحرف وحشت

خوشا به سعادت من

که به زندان ابدی محکوم شده ام.

 

(16)

 

نقطه افسانه است

وحرف اسطوره

خوشا به سعادت من

که سرور روزگاران ام.

 

(17)

 

نقطه باء و نون است

وحرف الف

خوشا به سعادت من

که از آن من است

خورنق وسدیر

وگوسفند واشتر پیر.

 

(18)

 

نقطه خون است

وحرف قلب

خوشا به سعادت من

که همواره شکنجیده ام

وتا مرگ به صلیب آویخته.

 

(19)

 

نقطه تهی است

وحرف تهی

خوشا به سعادت من

که غرق شده ای

بی نام وبی معنا وبی مکان ام.

 

(20)

 

نقطه اشک است

وحرف چشم

خوشا به سعادت من

که نوحه گر در هرخانه ام.

 

(21)

 

نقطه حرف است

وحرف الفبا

خوشا به سعادت من

که پهلوان کلمات ام.

 

(22)

 

نقطه بدرود است

وحرف واپسین اشاره ی دست

خوشا به سعادت من

که جدایی افکن

میان گروه ها

و در هم شکن لذت هایم.

 

(23)

 

نقطه تراوش خون است

وحرف رود

خوشا به سعادت من

که بر رود فرات کشته شده ام.

 

(24)

 

نقطه دیدار است

وحرف بوسه ها

خوشا به سعادت من

آن نوجوان پر خطر.

 

 

(25)

 

نقطه چاقو ست

وحرف گلوله

خوشا به سعادت من

که بزرگترین وهم زده ام.

 

(26)

 

نقطه نقطه است

وحرف حرف

خوشا به سعادت من

آن بچه خیابانی

که هیچ نمی داند.

 

(27)

 

نقطه نور است

وحرف هور

خوشا به سعادت من

آن موحد پریشیده به نور بصری.

 

(28)

 

نقطه تظاهرات است

وحرف گروهک ها

خوشا به سعادت من

که حاء حب وحریت

را تا آخرین رمق

فریاد می کشد.

 

(29)

 

نقطه عینک است

وحرف منتقد

خوشا به سعادت من

که همه چیز رابا خط کش می سنجم.

 

(30)

 

نقطه حشیش است

وحرف سیگار

خوشا به سعادت من

که حشیشی روی زردم.

 

 

(31)

 

نقطه گدازه است

وحرف گدازه

خوشا به سعادت من

که سرور تبلیغات این عصرم.

 

(32)

 

نقطه بازی است

وحرف سیرک

خوشا به سعادت من

که دلقک بزرگ ام.

 

(33)

 

نقطه بوسه است

وحرف زن

خوشا به سعادت من

که سرور وهم زدگان ام.

 

(34)

 

نقطه فلوت است

وحرف ارکستر

خوشا به سعادت من

که چایکوفسکی

سرشار از تندبادان بهارم.

 

(35)

 

نقطه سرفه است

وحرف مردی پیر

خوشا به سعادت من

که درآینده ای نزدیک

از سل در اتاق تاریک اش

می میرد.

 

(36)

 

نقطه عقل است

وحرف تیمارستان

خوشا به سعادت من

آن دیوانه ای که

به عقل همه ی شما می خندد.

 

(37)

 

نقطه گلوله است

وحرف مرگی رایگان

خوشا به سعادت من

که درآینده ای نزدیک

به دست جلاد

یا ماشین تاجر جنگ

می میرم.

 

(38)

 

نقطه آب است

وحرف دریا

خوشا به سعادت من

که دریا را برای مادرش برد:زن برهنه .

 

(39)

 

نقطه وحی است

وحرف تنزیل

خوشا به سعادت من

که اشارت حروف

درمیان چشم هاش دارد

ودستار شهید بر سر می گذارد .

........................................

1-حب(عشق) و حریة(آزادی).م

 

..................................

توضیح مترجم : اگر چند این خوانش بعد اندکی از شعر ادیب کمال الدین را بررسی کرده و حالتی گزارش گونه پیدا کرده است . اما ترجمه ی آن را ضرورت احساس کردم ، برای اینکه در مورد شعر مهمی از شاعر نگارش یافته ، با این امید که بتواند گوشه ای از شعر ادیب کمال الدین را روشن بکند .

 قراءة في قصيدة (ملك الحروف): النص العربي

صفحه عمومى