هبوط

 

 

 شعر: أديب كمال الدين

ترجمة: حمزة كوتي

 

 

نقطه گفت:

ای حرف

تو دریایی شگفت هستی

وپادشاهی تعقیب شده

وجادوگری که هرچیزی

قلبش را می خورد

و کودکی که مادرش را در وادی های دور

از دست داد

وخدایی  مهربان

اما پیروانش سنگدلان وقاتلان اند

وشاعری کور

که به جنس وآتش ومرگ هوسناک است.

نقطه ساکت شد

واشک از چشم های حرف فرود آمد

و به دستان خود نگریست

که دریا از آن ها هبوط می کرد

وپادشاه هبوط می کرد از دریا

وجادوگر ازکشتی پادشاه

وکودک از بال های جادوگر

آنگاه خدا

از ابر خویش هبوط کرد

تا شاعر کور را راه ببرد

که پریشان راه می رفت

در بین سنگدلان وقاتلان

راه می رفت وزبانش تر بود

از ترانه و دعا وپریشان گویی.

 

صفحه عمومى