شب بیداری خاموش

 

شعر: اديب كمال الدين

ترجمه: حمزه کوتی

 

 

 

 

هر روز صبح می میرم

وشبانه بیدار می شوم

ودر برابرم

سر سفره ام

چیزی جز شمعی کهنه ونیمه افروخته نمی یابم

که روشنش می کنم

وفرشته ی حیات وشیطان شعر

رخ می نمایند

تا در آرامشی بی آرام برگردمن بنشینند

یکی درسمت راست و دیگری در سمت چپ

ومن در میان آن دو

تاصبح همچون سنگ

خاموش می مانم .

 

 

 

صفحه عمومى